www.iiiWe.com » ماجرای یک عکس استثنایی

 صفحه شخصی رضوان اله محرابی   
 
نام و نام خانوادگی: رضوان اله محرابی
استان: مازندران - شهرستان: چالوس
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: سه
شغل:  مهندس عمران
تاریخ عضویت:  1389/12/01
 روزنوشت ها    
 

 ماجرای یک عکس استثنایی بخش عمومی

19
برای دریافت فایلها باید از نرم افزار های ویژه دانلود استفاده نمایید. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)

ماجرای یک عکس استثنائی



این عکس را در مهران گرفتم. دوربین چند تایی بیشتر فیلم نداشت و قصد داشتم حداقل استفاده را بکنم. یک بسیجی تا دوربین مرا دید گفت: یک عکس از من بگیر که یادگاری بمونه. گفتم نگاتیو ندارم برادر. بی خیال شو.


سید مسعود شجاعی طباطبایی ، متولد 1342 است. درست همان سالی که حضرت روح الله درفش حیدری اش را بلند کرد و وقتی که آن درفش بر تارک جهان اسلام به اهتزاز درآمد ، فقط 15 سال داشت. سبیلکی که پشت لبش سبز شد ، کفش کتانی را با پوتین عوض کرد و زد به دشت های باروت زده ی خوزستان و شد بسیجی روح الله. این بسیجی علاوه بر پاره های فولاد ، چشمی شیشه ای هم بر دوش داشت و غنیمت های ماندگاری هم از جهاد اصغر با خود به پشت جبهه ها آورد.
دو عکس زیر از اوراق ثبت شده به نام این بچه پیغمبرِ با صفا است. خودِ عزیزش درباره این دو عکس این گونه روایت کرده است:

«تو اوج درگیری با دشمن در ارتفاعات قلاویزان ، جایی که تا سه مرحله عراقیها رو عقب زده بودیم ، در اوج گرما، با انفجار خمپاره ها و شلیک گلوله ها ، دوربین به دست راه افتادم تا روحیه بخش دل پاک بچه ها باشم. به سنگری رسیدم بدون سقف در حالیکه بچه ها به شدت مشغول نبرد بودند. در این میان یکی از این دسته های گل منو دید و گفت:
- برادر! یک عکس از من می گیری؟
- عزیزم ، روراست زیاد فیلم برام باقی نمونده ، ناراحت نشیا ، عکس یادگاری نمی گیرم.
- خوب اگر من بهت بگم تا چند لحظه دیگه تو این دنیا نیستم ، ازم عکس می گیری؟
- برادرم ، این حرفها چیه ، من مخلصتم . (نمی تونستم تو چشماش نگاه کنم ، یه حس مبهم ولی زیبا تو چشماش موج می زد.)، بشین فدات بشم تا یه عکس خوشگل ازت بگیرم. ولی یه شرط داره؟
- چه شرطی قربونت برم.
- این که اسم منو حفظ کنی !
- تو از من عکس بگیر من هم اسم خودتو و هم اسامی فامیلاتو برات حفظ می کنم!
- سید مسعود شجاعی طباطیایی!
- بابا این که یه تریلی اسم شد ، می تونم همون آقا سیدشو حفظ کنم!(با خنده)
- باشه عزیزم، تا ما رو اینجا نکشی ول نمی کنی . بشین اونجا ...
- حجله ای باشه ها آقا سید ، صبر کن این عطر تی رزم رو بزنم ، مدالمو (مدال غنیمتی از عراقی ها بود) به سینه بزنم
( حالا بچه هایی که پشت خاکریز مشغول تیر اندازی ونبرد بودند ، نگاهشون متوجه ما شده بود و از بستن چفیه او به سرش ، عطر زدن و مدال آویزون کردنش می خندیدند


- دست گلت درد نکنه ، زیاد از اینجا دور نشی ها ، کارت دارم...
....هنوز چند قدم دور نشده بودم که صدای الله اکبر بچه ها بلند شد ، این به این معنا بود که اتفاقی افتاده...
برگشتم دیدم خمپاره درست خورده بغل دستش


دوربینمو بالا گرفتم ، در حالیکه چشممام از اشک پر شده بود ، عکسی از شهادتش گرفتم.
راستی شما می دونید این خود آگاهی از لحظه شهادت از کجا سرچشمه گرفته بود؟


سه شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 11:16  
 نظرات    
 
حسین شکوهی 20:03 سه شنبه 11 بهمن 1390
1
 حسین شکوهی
الله اکبر، فوق العاده بود...
یحیی بهمنی 09:01 چهارشنبه 12 بهمن 1390
1
 یحیی  بهمنی
و ما چه کردیم؟....
فرشته ملایی 12:06 چهارشنبه 12 بهمن 1390
1
 فرشته ملایی
خوش به حالش چه زیبا مرد............
امیر یاشار فیلا 13:35 چهارشنبه 12 بهمن 1390
1
 امیر یاشار فیلا

دیروز (یازدهم بهمن 90) خبرنگاران و رسانه‌گران اصفهان با حضور در گلستان شهدای این شهر، با شهیدان سرافراز دفاع مقدس تجدید میثاق کردند.
متن خبر و گزارش تصویری این آیین، در این نشانی‌ها در دسترس است :

http://www.imna.ir/vglfm1dt.w6dmvw,ii0gaw.p.html

http://www.imna.ir/vdcdfz0k.yt0oo6a22y.html

رامین آموزگار 19:13 پنجشنبه 13 بهمن 1390
1
 رامین آموزگار
شهیدان میدانستند چه میخواهند ولی آیا ما میدانیم چرا مانده ایم و چه وظیفه ای داریم .
رضا مهیاری 10:53 آدینه 14 بهمن 1390
1
 رضا مهیاری
خدا رحمتشون کنه
مسعود احمدنژاد 00:00 یکشنبه 16 بهمن 1390
0
 مسعود احمدنژاد
الله اکبر
شهدا در قهقهه مستانه شان "عند ربهم یرزقون"ند
داریوش مرادی 07:54 یکشنبه 16 بهمن 1390
0
 داریوش مرادی
آنان که به غرب می گریزند خائن به امام و انقلابند
من بال و پر شهید را می بوسم دست پدر شهید را می بوسم
الهی شکر که شهدا, شهید شدن و شاهد این فجایا نبودند
محسن نیک 08:38 یکشنبه 16 بهمن 1390
0
 محسن نیک
خدا رحمتش کنه . ممنون
مائده علیشاهی 16:15 یکشنبه 16 بهمن 1390
0
 مائده علیشاهی
خوشا به سعادتشون...وای بر ما...!!
محمد یوسفی نژاد 19:02 یکشنبه 16 بهمن 1390
0
 محمد یوسفی نژاد
شهدای جنگ انقدر قداستشون بالاست که بعضی وقتها ادم پیش خودش میگه ما کجایم و اونا کجا هستن
فرید نیازی 20:09 یکشنبه 16 بهمن 1390
0
 فرید نیازی
ای کاش قدر این والا مردان رو بدونیم نه اینکه ....
حامد حقی 23:18 یکشنبه 16 بهمن 1390
0
 حامد حقی
افتخار دوستی با سید مسعود شجاعی طباطبایی را دارم و با اجازه ی مهندس محرابی این لینک روزنوشت را برایش می فرستم. سید جوان خوب و هنرمندیه. کاریکاتور ایران را به نام سید می شناسن. اگر سید نبود کاریکاتور ایران در دنیا مغفول می ماند. واقعن دوستش دارم. باید داود دلدار هم در این روزنوشت کامنت بزاره چون اون شاگردشه و ما رو باهاش آشنا کرده. عمرش طولانی باشه سید ما.
حامد حقی 23:19 یکشنبه 16 بهمن 1390
0
 حامد حقی
یه کامنت هم برای موضوع بزارم. واقعن من هم دوست دارم که درست و زیبا بمیرم. با این مردن های الکی اصلن حال نمی کنم. خوش به سعادت اونا که رفتن و ندیدن چی به سر سرزمینی که براش خون دادن اومده
داود دلدار 06:22 دوشنبه 17 بهمن 1390
0
 داود دلدار
اسرار ناگفته زیادن . خیلی هاشم به صورت رمزی گفتن ، تا اونا که پیگیر کارن بتونن پیدا کنن .
محسن مطلع 09:26 دوشنبه 17 بهمن 1390
0
 محسن مطلع
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار